تاریخ : سه شنبه 92/4/25 | 10:10 عصر | نویسنده : sohrabeh sohrabdoost
لب آب
پانزدهمین شعر از دفتر «شرق اندوه» :
دیشب، لب رود، شیطان زمزمه داشت.
شب بود و چراغک بود.
شیطان ، تنها، تک بود.
باد آمده بود، باران زده بود: شب تر ، گل ها پرپر.
بویی نه براه.
ناگاه
آیینه رود، نقش غمی بنمود: شیطان لب آب.
خاک سایه در خواب.
زمزمه ای می مرد.بادی می رفت، رازی می برد.
.: Weblog Themes By Pichak :.