آوای گیاه - سهراب شیفته
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 92/4/25 | 10:29 عصر | نویسنده : sohrabeh sohrabdoost

آوای گیاه

شانزدهمین شعر از «آوار آفتاب» :



از شب ریشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ریختم‌.
بی پروا بودم : دریچه ام را به سنگ گشودم‌.


مغاک جنبش را زیستم‌.
هشیاری ام شب را نشکافت‌، روشنی ام روشن نکرد:
من ترا زیستم‌، شتاب دور دست‌!
رها کردم‌، تا ریزش نور ، شب را بر رفتارم بلغزاند.
بیداری ام سر بسته ماند : من خوابگرد راه تماشا بودم‌.
و همیشه کسی از باغ آمد ، و مرا نوبر وحشت هدیه کرد.
و همیشه خوشه چینی از راهم گذشت ، و کنار من خوشه راز
از دستش لغزید.
و همیشه من ماندم و تاریک بزرگ ، من ماندم و همهمه
آفتاب‌.
و از سفر آفتاب‌، سرشار از تاریکی نور آمده ام‌:
سایه تر شده ام
وسایه وار بر لب روشنی ایستاده ام‌.
شب می شکافد ، لبخند می شکفد، زمین بیدار می شود.
صبح از سفال آسمان می تراود.
و شاخه شبانه اندیشه من بر پرتگاه زمان خم می شود.








  • شمیران کوه
  • موج سوار
  • کارت شارژ همراه اول
  • پیچک